سالگرد رفتنت

ساخت وبلاگ
من درست در آستانه ی دومین سالگرد از زمان رفتنت توی آشپزخانه در حال شستن ظرف‌های پاستای چرب و چیلی و بسیار خوشمزه ناهار بودم و هرچه فکر می‌کردم یادم نمی‌آمد دوسال پیش پیش این موقع ناهار دانشگاه چه بود! احتمالا قیمه بوده و من مثل همیشه عصاره لیمو را توی خورشت می‌چلاندم تا طعمش ملس شود. حدودا دوسال پیش که من توی آخرین امتحانِ آخرین ترم همکلاسی بودن‌مان در یک روز سرد و غمگین زمستانی، گوشه کتابخانه دانشگاه کز کرده بودم و در حالی که گوشی‌ام به شارژ بود و داشتم با اینترنت دانشگاه چند تا آهنگ شاد دانلود می‌کردم؛ با چشمانی پر از اشک مشغول خواندن جزوه آخرین درس دوره لیسانس بودم. آخرین روز، دقیقا مثل تصورم پیرهن سفیده تنت بود و من برای آخرین بار قشنگ‌ترین و نورانی‌ترین تصویر تو را به ذهن سپردم.حالا که همه چیز تمام شده و تو رفته‌ای و من مطمئنم که هیچ وقت دیگر نگاهم به قامت دوست داشتنی‌ات نمی‌افتد؛ با خودم فکر می‌کنم؛ اگر تو هم مثل بقیه پسرهای کلاس کم کمش وضع مالی معمولی داشتی؛ اگر مرگ، عزیزت را نمی‌گرفت؛ اگر کمی اهل ریسک بودی و اگر به احساست فرصت جولان می‌دادی؛ شک ندارم که من و تو حتما حتما به هم می‌رسیدیم. می‌دانی؟ من مطمئنم که تو هم مرا دوست داشتی. حداقلش این بود که حس خوبی به من داشتی. این را از همه رفتارهایت می‌فهمیدم. این‌که یک هفته تمام رفته بودی دنبال فلانی که فلان لیست را برای من پیدا کنی. اما برای آدم‌های قبل و بعد از من خودت را با یک «نه» ساده راحت کردی. من هنوز هم آن لبخند شیرینت را پشت درب کلاس طبقه سوم دانشکده  فراموش نکردم. هنوز هم از یاد آوری همه لحظات کوتاه هم صحبتی‌مان آرامشی شیرین به جانم می‌ریزد. من هنوز هم با دوست داشتنت در حال نبردم. من هنوز هم دانهیل قرمز را به عشق تو، به یاد تو می‌خرم. رک بگویم؛ من هنوز هم دوستت دارم

بدانید...
ما را در سایت بدانید دنبال می کنید

برچسب : سالگرد رفتنت,اولین سالگرد رفتنت, نویسنده : رضا رضوی webanu69po بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 9 آبان 1395 ساعت: 23:50