يك ذهن ناآرام

ساخت وبلاگ

صبح، اول با لاك پاك كن لاكهاي سبز واكليلي ام را پاك كردم. عكسهاي شب حنابندان و عروسي را ريختم توي لبتاپ. گوشي و تبلت را زدم شارژ و پريدم توي حمام. بعدحمام درحالي كه قطره هايي را كه دكترتجويز كرده بود توي چشمم چكاندم؛به همه چيز فكر كردم. به ديشب و پريشب. به اينكه من توي اين دوشب اولين ها را تجربه كردم. اولين عروسي بود كه من همه چيز را بدون آن عينك مزخرف نگاه مي كردم. اولين باربود كه موهاي كم پشتم را شينيون مي كردم و اولين بار بود كه باقد172 براي عروسي يك كفش پاشنه دار مي خريدم واولين بار بود كه مي رقصيدم آن هم با كفش پاشنه دار!! انگار توي اين دوشب براي يك بارهم كه شده به آن آدم دلخواهم نزديك شده بودم.باز هم فكر كردم. توي اين مدتي كه چشمانم راعمل كردم وبنايي داشتيم و من از گوشي و وسايلم كه توي انباري بود دور ماندم و مجبور بودم كه فكر كنم و كار ديگري نداشتم. فكر كنم به خودم به خانواده ام. به آينده ي تاريكم. به پايان نامه اي كه سه ماه است تصويب شده اما من يك كلمه هم ننوشته ام. به همه چيز. به تغييراتي كه حالا و توي اين سن وسال وشرايط واقعا لازم است. وبه اينكه شايد اين وبلاگ ها را بااين آدرس حذف كردم وبايك قالب و اسم وآدرس جديد، طوري كه كسي نشناسد شروع كنم به نوشتن... 

          
بدانید...
ما را در سایت بدانید دنبال می کنید

برچسب : ناآرام, نویسنده : رضا رضوی webanu69po بازدید : 11 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 11:20