دوباره دلتنگتم،عزیزم....

ساخت وبلاگ
نمی دانم چرا توی این پاییز سخت و دلگیر،یادآن دوشنبه وسه شنبه ی غم انگیز افتادم،دوشنبه ای که تو بعدازدوهفته غیبت سیاه پوش،داغدار،اما آرام و نورانی وشاید درنظر من باشکوه، آمدی سرکلاس،که خیلی آرام داشتی با خانم میم صحبت می کردی و اتفاق را به او می گفتی،که دوستت تمام ساعت کلاس را برگشته بود و داشت به تو و آرام بودنت خیره خیره نگاه می کرد،به فردایش،آن سه شنبه ای که تو دیرتراز همیشه،خیس وباران زده با موهایی پریشان و صورتی که زیرنور مهتابی های کلاس در یک روز ابری می درخشید سرکلاس آمدی،که آن روز بی نهایت خواستنی ومظلوم شده بودی که استاد "ح" با همه ی سختگیری وجدی بودنش دلش برایت سوخت،که آن دختره ی پرمدعا و بیزار از پسر ،یواشکی برایت گریه می کرد.که وقتی داشتی معصومانه و شاید کودکانه ماجرا را برای استاد تعریف می کردی چقدر دوست داشتنی شده بودی.که شب همان روز عروسیی که این همه وقت منتظرش بودم،اصلا به چشمم نیامد،که همه اش یاد تو بودم،که وسط آن همه مثلاشادی دلم برای تو گرفته و غمگین بود و برایت پیام تسلیت فرستادم و تو جوابش را دادی.خدایا به حق بزرگی ات،به حق این بارانی که روی شیشه ی اتاق ضرب می گیرد،قسم ات می دهم یک کاری کن که بودنمان برای هم صلاح باشد،من واو را دوباره سر راه هم قراربده و مارا به هم برسان.که من دختر خوبی باشم واو هم پسر خوبی،مرا اینطوری بدون خودت و او رها نکن،خدایا خودت به من رحم کن

بدانید...
ما را در سایت بدانید دنبال می کنید

برچسب : دوباره دلتنگتم عزیزم, نویسنده : رضا رضوی webanu69po بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 13:32