اعترافات یک قلب خسته

ساخت وبلاگ
اعتراف یک چیزهایی تلخ است.اعتراف یک چیزهایی پیش خودت هم تلخ است اما خب واقعیت است دیگر.نمی شود ازش فرار کرد.باید مثل خیلی از دردهای دیگر آن را پذیرفت و با آن کنار آمد.باید رو راست باشیم.حداقل با خودمان که کمتر درد بکشیم.باید به اجبار هم که شده یک سری چیزها را انجام داد تا حداقل بعدا دوباره گیر نیفتیم؛شلاق نخوریم؛سرب مذاب توی گلویمان نریزند و جانداران نیشمان نزنند!!باید زندگی را همینطور بی خیال و سرسری بگیرم که ببینم چه می شود و "هرچه پیش آید خوش آید"شود.چون قبلا هرچقدر تلاش کردم؛هرچقدر دویدم؛نالیدم؛گریه کردم،دعوا کردم؛التماس کردم فایده نداشت.خب دروغ چرا؟ من واقعا از عمه های حرامی و زن عموی هرزه و بقیه زنانی که نمی دانم کیستند و بخت و زبانم را بسته اند ممنونم.خب واقعا من زن زندگی مشترک نیستم.من یک مونث همیشه متمایل به تنهایی هستم.یک آدم همیشه متمایل به سکوت.نمی دانم شاید همین ویژگی انزوا و سکوت هم اثر جادوهای گران قیمت ومیلیونی همان زنان بدکاره است.به هر حال دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست.فقط وزنم را کم می کنم برای دوری از بیماری ها و دنبال کار می گردم برای اینکه منت کسی را نداشته باشم.حتی دیگر به پرپشت و قوی کردن موهایم هم فکر نمی کنم و حتی دیگر نمی خواهم چشمانم را لیزیک کنم.ابرو برداشتن و اصلاح کردن و چادر پوشیدن هم مثل همان وزن کم کردن است.برای اینکه خودم از خودم حالم بهم نخورد و تنم در امان بماند.من مثل یک دست عروسک در یک کارخانه بزرگ اسباب بازی پشت دستگاه بسته بندی خاک خورده و به حال خودم رها شده ام و هیچ کسی حواسش به من نیست...افسوس

بدانید...
ما را در سایت بدانید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا رضوی webanu69po بازدید : 4 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 8:41