من که خودم می دانم که از بیگاری خسته کننده ی صبح ها پولی به دستم نمی رسد اما آرزو دارم اگر توانستم از بشقاب های فیروزه ای لاجوردی درآمدی داشته باشم؛با اولین حقوقم یک کفش خوب برای خیابان رفتن،یک کیف شانه ای بزرگ و یک بسته پنچ گیگ بیست هزار تومن بخرم.خدا می داند حس ناب خرج کردن پول و پیامک واریز حقوق به حساب و کارت کشیدن چقدر احساس مقدس! و قشنگی است.امیدوارم خدا نصیب من بفرمایید...الهی آمین... , ...ادامه مطلب
وقتی به دختره گفتم اگه واسه فعالیتمون یه وبلاگ هم داشته باشیم خوبه ها؟!! یک طوری گفت دیگه کی وبلاگ می خونه و قدیمی شده والان تلگرام مد شده که بدجور دلم شکست.انگار یکی زد توی گوشم.اشک توی چشمانم جمع شد.خودم را زدم به آن راه وقتی بعد این همه وقت بهش پیام دادم گغت شما؟؟دلم گرفت.اینکه اینقدر توی روزمره هایش غرق شده است که مرا اصلا یادش نمی آید اما من هنوز هم شب و روز به چشمانش فکر می کنم , ...ادامه مطلب
صبح، اول با لاك پاك كن لاكهاي سبز واكليلي ام را پاك كردم. عكسهاي شب حنابندان و عروسي را ريختم توي لبتاپ. گوشي و تبلت را زدم شارژ و پريدم توي حمام. بعدحمام درحالي كه قطره هايي را كه دكترتجويز كرده بود توي چشمم چكاندم؛به همه چيز فكر كردم. به ديشب و پريشب. به اينكه من توي اين دوشب اولين ها را تجربه كردم. اولين عروسي بود كه من همه چيز را بدون آن عينك مزخرف نگاه مي كردم. اولين باربود كه موهاي كم ,ناآرام ...ادامه مطلب
توی این بیست وشش سال عمر نکبتی که از خداگرفتم،تقریبا برای اولین بار است که موهایم را دم اسبی می بندم.خب!همیشه موهایم را کوتاه می کردم یا با کلیپسهای کوچکی بالای سرم می بستم.به خاطر کم پشت بودن موهای کف سرم که به خاطر این مرض لعنتی همیشگی است،آرزوی موهای بلند و پر پشت مثل خیلی آرزوهای دیگر توی دلم ما, ...ادامه مطلب
خوبی دنیا این است که بالاخره یک روز تمام می شود.هم برای من که دارم گوشه اتاقم می پوسم و از سربیکاری و بی پولی و بدبختی و تنهایی روزی چند ساعت با تبلتم king بازی می کنم.امیدی به زندگی ام ندارم.هم تو که دکتری بیست و هشت ساله ای و ماهانه یازده میلیون تومن درآمد داری و الان در تور یک ماهه ی مالزی سنگاپور چین خوش می گذرانی به این فکر می کنی که به خواستگاری دکتر داروساز که بابایش کارخانه دار معروف است جواب بدهی یا دکتر جراح که بابایش از کله گنده های نظام است. , ...ادامه مطلب
مثلا،مثلا،مثلا!!!!!یکی از روزهای معطروخنک مانده به عید است،هوا ابری باشد وساعت کاری هم تمام شده من توی اتوبوس برگشت به خانه کنارپنجره نشسته باشم،هندزفری را توی گوشم بگذارم و آهنگ"بهاره"احسان خواجه امیری را گوش کنم و همراه اشکی که از چشم چپم چکیده،خاطرات وحسرت های گذشته را هم پاک کنم و به روزهای خوبی که درراه است فکر کنم...., ...ادامه مطلب
از اول بهار تا آخرشهریور صبح ها وعصرها سر تراس خانه،آهنگ گوش می دهم،چای ومیوه وهله هوله می خورم،از اول مهر تا آخر اسفند کنارمیز تحریرواز پشت پنجره به هوای ابری،بارانی کوه و دشت پشت خانه نگاه می کنم یا با دیدن سرسبزی های ترد ونازک روزهای مانده به بهار دلم میگیرد.... پ.ن:آلبوم سی سالگی،احسان خواجه امیری,دنیای این روزای من,دنیای این روزای من داریوش,دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده,دنیای این روزای من دانلود,دنیای این روزای من در کانادا,دنیای این روزای من هم قد,دنیای این روزای من داریوش mp3,دنیای این روزای من درگیر تنهاییم شده,دنياي اين روزاي من دانلود,دنیای این روزای من همرنگ تن پوشم شده ...ادامه مطلب
می دانی؟دلم می خواست همین الآن،توی این هوای ابری وبارانی دلچسپ،ازمیز تحریرم که کنج دیوارو زیر پنجره است بالا می رفتم،پنجره راباز می کردم و می پریدم و به جای اینکه با کله به زمین بروم و مغزم روی موزاییک های سرد و دل مرده ی حیاط پخش شود،مثل حضرت عباس صاحب دو بال میشدم.بعدپر میزدم ومی رفتم به جایی که دارالسلام است،نه اندوهی هست و نه دردی ویک زندگی شاد را تجربه می کردم،نه این زندان هارون الرشید که تمامی ندارد...,من یه پرنده ام,من یه پرنده ام آرزو دارم,من یه پرنده ام آرزو دارم دانلود,من یه پرنده ام ایرج,من يه پرنده ام,من یه پرنده ام احسان خواجه امیری,من یه پرنده,من یه پرنده م,من یه پرنده ی غریبم,من یه پرنده ایرج ...ادامه مطلب
اوایل دوران نوجوانیام دوستیهای معمول دختر و پسر کمی با الان فرق داشت. تقریبا توی سالهای دوم راهنمایی تا اواخر اول دبیرستان بیشتر بچههای کلاسمان با یکی دوست بودند و یا حداقلش اینکه یکی را میخواستند. من آن موقع یک دختر خیلی ساده و بیدست و پا بودم و اصلا به این چیزها فکر نمیکردم. تمام دنیای آن روزهای من چیزهای باارزشی بود که خواسته یا ناخواسته کمکم از زندگیام پاک شد. آن روزها «ف» یکی از همکلاسیهایم بود که فامیل نزدیکم هم میشد، با بغل دستیاش در مورد مرجان و یک نفر دیگر که هرچه فکر میکنم اسمش را یادم نمیآید حرف میزدند. اینکه من,من عشق را سرودی,من عشق را جور دیگری میدیدم,من عشق را دوست دارم ولی ...ادامه مطلب
مثلا خدمت سربازی ات می افتد جنوب شرق یا شمال غرب با اشرار درگیر میشوید یک تیر می خورد به گلوی تو می افتی زمین تمام پیراهنت غرق خون میشود دهنت هم خونی ست بالاخره یکی میرسد بالای سر تو، سرت را به آغوش میگیرد و مدام می گوید «دووم بیار الان بچه ها میرسن» اما تو با سر و روی خونین جان می دهی می شوی شهید"مخاطب خاص من" تو و مثلا دو نفر دیگر را که توی این درگیری شهید شدهاند می آورند شهرمان من هم برای مراسم می روم با پدرو مادر و خواهرم آنها نمیدانند این همان پسری است که من دوستش داشتم برایش دلتنگ میشدم و او را مرد رویاهایم می خواستم که با اسبی سفید می آ, ...ادامه مطلب
بعداز تو،نبودنت را تحمل کردم و در کمال ناباوری رسیده ام به بیست وشش سالگی,بیست و شش هفتگی بارداری,بیست و ششمین جشنواره فیلم فجر,بیست و ششمین همایش بانکداری اسلامی,بیست و ششمین المپیک,بیست و ششمین جشنواره فرهنگی دانشگاه فرهنگیان,بیست و شش,بیست و ششم,بیست و شش عیدماه,بیست و ششم شهریور,بیست و شش به عربی ...ادامه مطلب
می دانی؟آنقدر به خانه ماندن وابسته شده ام که دیگر قید همه ی آرزوهایم را زده ام.دیگر برای آزمون دکترا ثبت نام نمی کنم و حسرت کارکردن دریکی از اتاق های پر عشق امور اداری دانشگاه دوره کارشناسی را ریخته ام دور و فقط و فقط دلم می خواهد یک سپرده ای توی بانک داشته باشم که با سودش بتوانم زندگی کارمندی را برای خودم درست کنم.....ای کاش هیچوقت آفریده نمی شدم...هیچوقت...زندگی توی دنیا و نقل و انتقال از آن و به آن خیلی دردناک است...خیلی, ...ادامه مطلب
من دختری شده ام که این ترم هفته ای دو روز باید برود بک شهر دیگر.دختری شده ام که با همه سرد سلام و احوال پرسی می کند و جواب صحبت و سوال های دیگران را با یک لبخند تصنعی و زورکی می دهد و خنده روی لبهای آنان می ماسد.دختری شده ام که تنهایی می رود دانشگاه و تنهایی بر می گردد و اگر اتفاقا با مهسا هم مسیر شد به بهانه کوله پشتی و کیف دستی در صندلی دیگر می نشیند که از او جدا باشد.دختری شده ام که توی خوابگاه با دونفرهمکلاسی اش حرف نمی زند،میوه تعارف نمی کند و سوال نمی پرسد و وقتی شامش را خورد سریع می پرت توی رختخواب.دختری شده ام که توی کلاس بی حوصله و بی حال روی صندلی اش,دختری که منم ...ادامه مطلب
چقدر دلم می خواهد بروم توی بیمارستان سر خیابانمان پیش دختر دایی مهربان پرستارم.او هم مثل همیشه حالم را بفهمد.روی تخت دراز بکشم و او ماسک اکسیژن را بگذارد روی دهانم و از من بخواهد آرام باشم یکی از سیم های مانیتورینگ را به قلبم بچسباند تا حال قلبم را ببیند.بینی و دهان و ریه هایم پر از اکسیژن شود و من زیر هجمه آن همه هوا آرام آرام از هوش بروم.بعد یک دفعه خیلی بی دلیل قلبم از تپش بایستد و مانیتورینگ هشدار دهد.دختردایی ام وحشت زده صدایم بزند.تکانم بدهد.دکترها و پرستارها بیایند ماساژقلبی و شوک و اکسیژن بدهند،اما من دیگر برنگردم.من که برای چند لحظه آرامش آمده,آرامش ابدی,آرامش ابدي,وبلاگ آرامش ابدی,دانلود کتاب آرامش ابدی,رسیدن به آرامش ابدی,کتاب آرامش ابدی ...ادامه مطلب
خیلی وقت ها پیش آمده است که یک چیزی مد شود،مثل کامپیوتر،موبایل،گوشی لمسی،تبلت،کفش تابستانی،پلی استیشن و خیلی چیزهای دیگر.آن موقع که SEGA مد شده بود خوب یادم است.خیلی ها خریدند.اما ما نخریدیم.نداشتنش حسی بود شبیه حسرت وسر خوردگی و گاها طعنه به اینکه هی فلانی!شما از ما پایین تر هستید که SEGA نداریدو از این دست کل کل ها و باکلاس بازی های بعضی های توی دوران کودکی.چند مدت به همین شکل گذشت اما خب همینطور هم نماند.کامپیوتر آمد.ما اول از همه ی فامیل و آشنا ها کامپیوتر خریدیم.شدیم کله گنده شدیم با کلاس.حالا نوبت ما بود فیس بدهیم.پز بدهیم و ذوف کنیم.همان کامپیوتر با,ابر رایانه ی ایران,ابر رایانه ای به نام انسان ...ادامه مطلب