وبلاگی که شبیه آن بهشت گم شده است هدر و حال و هوای وبلاگم بدون آنکه شباهتی داشته مانند بالای کلاس 221 است مانند همان تخته های گچی همان میز استاد و به قول بچه ها استاد دونی!همان سکوی پایین تخته ها و شبیه همان بوفه ی غول پیکری که هیچوقت نفهمیدیم که چرا آنجا گوشه کلاس جا خوش کرده و اصلا به چه دردی می خورد.چه شباهت غریب و آزار دهنده ای برای من دارد.بقیه ی نوشته های وبلاگ هم همه ی دانشجوها و همه ی صندلی های کلاس هستند اگر بگردید می توانید منه عاشق که همیشه سمت چپ کلاس می نشستم و "او"ی شمر را که مغرور و مذهبی بود و طرف دیگر می نشست به راحتی پیدا کنید.دلم برایش تنگ شده...خیلی دلم برایش تنگ شده...خیلی...خیلی.. , ...ادامه مطلب
صبح، اول با لاك پاك كن لاكهاي سبز واكليلي ام را پاك كردم. عكسهاي شب حنابندان و عروسي را ريختم توي لبتاپ. گوشي و تبلت را زدم شارژ و پريدم توي حمام. بعدحمام درحالي كه قطره هايي را كه دكترتجويز كرده بود توي چشمم چكاندم؛به همه چيز فكر كردم. به ديشب و پريشب. به اينكه من توي اين دوشب اولين ها را تجربه كردم. اولين عروسي بود كه من همه چيز را بدون آن عينك مزخرف نگاه مي كردم. اولين باربود كه موهاي كم ,ناآرام ...ادامه مطلب
خب داشتم به اين فكر مي كردم كه، يكي از آرزوهايي كه توي دلم ماند،همين نويسنده وشاعرشدن و كتاب خواندن است،شعر گفتن را خيلي دوست داشتم. مخصوصا قالب مثنوي كه به نظرم خيلي راحت بود و شعر نو. خوب يادم است كه اولين شعري كه گفتم چه بود. حتي پنج بيتش را هنوز ياد دارم.آن موقع نه ساله بودم. اما خب هميشه يكسري آدم بي فهم دور و برم داشتم كه مسخره ام كنند و باعث شوند قيد كاري را بزنم. شعر دومم را يادم هست. به فاصله ي كمي از شعر اولم بود. اما خيلي بهتر و پخته تر.مصرع اول شعر از ترانه اي بود كه از تلوزيون شنيدم و درباره ي امام زمان كه ديگر هيچ وقت از تلوزيون پخش نشد.بقيه شعر را يادم نمي آمد و مدام آن مصرع را,شاعرانه ...ادامه مطلب
توی این بیست وشش سال عمر نکبتی که از خداگرفتم،تقریبا برای اولین بار است که موهایم را دم اسبی می بندم.خب!همیشه موهایم را کوتاه می کردم یا با کلیپسهای کوچکی بالای سرم می بستم.به خاطر کم پشت بودن موهای کف سرم که به خاطر این مرض لعنتی همیشگی است،آرزوی موهای بلند و پر پشت مثل خیلی آرزوهای دیگر توی دلم ما, ...ادامه مطلب
می دانی؟حدود دوسال پیش بود،یک روز زمستانی که تو برای همیشه رفتی،بودنت،داشتنت برای همیشه تمام شد.یک روز زمستانی که با وجود ژاکت ضخیم تنم،دندانهایم بهم می خورد،اما به جای برف،باران ریز می بارید.که درراه برگشت به خانه توی یک ون نشسته بودم وبااینکه ازپلک هایم آتش می بارید امااشکم جاری نمی شد.به این فکر می کردم که بعدازاین چه میشود؟که بعداز این همه چیز پوچ است ودرگیر خلع،وقتی که آن آدمی که صرف حضورش،نهایت آرامش دنیا برایت بود را دیگر نداری.با آنکه آن زمستان،بسیار سرد و سخت بود اما نمی دانم چرا من از بهاربعدش تا همین الان یک حس خلاء دارم،حس کم بودن چیزی که تاحالا پر نشد،مثل حس خالی بودن دندان آسیاب توی دهان.می دانی.از آن روزها دوسال گذشته،بعد می شود سه،چهار،پنج سال. ....توی بدبختی ها ودرگیری هایت غرق می شوی،توی روزمرگی ها،تنهایی ها،شبها وروزها و ماه ها و سالها می آیند و می روند.بعد یک دفعه به خودت می آیی و میبینی که ده سال گذشته.یک زن سی وپنج ساله گم شده در روزمرگی که ته قلبش هنوز عشقی روشن است...., ...ادامه مطلب
می دانی؟دلم می خواست همین الآن،توی این هوای ابری وبارانی دلچسپ،ازمیز تحریرم که کنج دیوارو زیر پنجره است بالا می رفتم،پنجره راباز می کردم و می پریدم و به جای اینکه با کله به زمین بروم و مغزم روی موزاییک های سرد و دل مرده ی حیاط پخش شود،مثل حضرت عباس صاحب دو بال میشدم.بعدپر میزدم ومی رفتم به جایی که دارالسلام است،نه اندوهی هست و نه دردی ویک زندگی شاد را تجربه می کردم،نه این زندان هارون الرشید که تمامی ندارد...,من یه پرنده ام,من یه پرنده ام آرزو دارم,من یه پرنده ام آرزو دارم دانلود,من یه پرنده ام ایرج,من يه پرنده ام,من یه پرنده ام احسان خواجه امیری,من یه پرنده,من یه پرنده م,من یه پرنده ی غریبم,من یه پرنده ایرج ...ادامه مطلب
اوایل دوران نوجوانیام دوستیهای معمول دختر و پسر کمی با الان فرق داشت. تقریبا توی سالهای دوم راهنمایی تا اواخر اول دبیرستان بیشتر بچههای کلاسمان با یکی دوست بودند و یا حداقلش اینکه یکی را میخواستند. من آن موقع یک دختر خیلی ساده و بیدست و پا بودم و اصلا به این چیزها فکر نمیکردم. تمام دنیای آن روزهای من چیزهای باارزشی بود که خواسته یا ناخواسته کمکم از زندگیام پاک شد. آن روزها «ف» یکی از همکلاسیهایم بود که فامیل نزدیکم هم میشد، با بغل دستیاش در مورد مرجان و یک نفر دیگر که هرچه فکر میکنم اسمش را یادم نمیآید حرف میزدند. اینکه من,من عشق را سرودی,من عشق را جور دیگری میدیدم,من عشق را دوست دارم ولی ...ادامه مطلب
توی بین الحرمین نشسته بودم روی زمین. درجایی که به حرم حضرت سقا نزدیکتر بود و گنبد طلای هر دو عشق کاملا معلوم بود. همانطور که بهت زده داشتم به دو حرم نگاه میکردم یک جوان بور مو طلایی با همسرش نشستند کنار من. به چشمهای آبی هردویشان خیره شدم و به این فکر کردم که ارباب عاشقانش را از کجاها به سمت خود میکشاند. پسر خیلی شمرده و ابتدایی حرف میزد تا بفهمم. گفت از انگلیس است. گفت از عزاداری شیعیان در منچستر بیتاب شده. گفت که وحشت و خطر عراق و داعش را به جان خریدند. گفت حسین و راهش را دوست دارد. یاد وهب نصرانی افتادم که هیچوقت تا آخر دنیا تمام نمیشوند. ,یار مرا چو اشتران باز مهار می کشد ...ادامه مطلب
بدون شک تکه ای از وجود تو و شاید همه ی تو در گردنبند استیلی است که به گردن دارم و نام تو رویش حک شده.همان گردنبندی که درسفرپارسال کربلایم در حرم تو و پدرت،برادر علمدار و فرزندانت تبرک کردم,تو را دارم چه غم دارم,تو را دارم چه غم دارم ابوالفضل علمدارم,تو را دارم چه غم دارم اباالفضل ای علمدارم,تو را دارم چه غم دارم علی فانی,تو را دارم چه غم دارم از علی فانی,تو را دارم چه غم دارم فانی,تو را دارم چه غم دارم ابوالفضل,تو را دارم چه غم دارم متن,تو را دارم چه غم دارم دانلود,تو را دارم چه غم دارم کریمی ...ادامه مطلب
فامیل بابابزرگم می شدند.شش دختر و سه پسر.بابایشان توی کارخانه کار می کرد.درآمدش خوب بود.اما خب بدبختی او را گرفت.معتاد شد.اخراج شد و خانواده اش به فقر و فلاکت افتادند.بابایشان که عملازمین گیر شد و بعدش هم فوت کرد.پسرها هم که مرد زندگی نبودند و دنبال کارهای بیهوده و شاید آرزوهای دور و دراز.بعد از آن همه سال بدبختی و مصیبت،بالاخره زندگی هم کم کم روی خوش به آنها نشان داد.پسرها سر وسامان گرفتند و دخترها هم ازدواج کردند و از مردان و زندگیشان راضی اند.اما میان آنها دوتایشان زندگی پرتلاشی داشتند: ثریا:دختر بزرگ خانواده بود.متولد1352.وقتی دید که پدرش ناتوان است ,دو خواهران,دوخواهران نهاوند,امامزاده دو خواهران,قله دوخواهران,دریاچه دو خواهران,چشمه دو خواهران,کوه دو خواهران,روستای دو خواهران,هیئت دوخواهران,دانلود فیلم دو خواهران غریب ...ادامه مطلب
بی شک یکی از دو راهی!!های زندگی سرگردانی در استفاده ی یکی از گوشی های1100 ،k800i وسامسونگ سریj است.یکی تکنولوژی را به رخت می کشد و دیگری ، سادگی را!, ...ادامه مطلب
من دختری شده ام که این ترم هفته ای دو روز باید برود بک شهر دیگر.دختری شده ام که با همه سرد سلام و احوال پرسی می کند و جواب صحبت و سوال های دیگران را با یک لبخند تصنعی و زورکی می دهد و خنده روی لبهای آنان می ماسد.دختری شده ام که تنهایی می رود دانشگاه و تنهایی بر می گردد و اگر اتفاقا با مهسا هم مسیر شد به بهانه کوله پشتی و کیف دستی در صندلی دیگر می نشیند که از او جدا باشد.دختری شده ام که توی خوابگاه با دونفرهمکلاسی اش حرف نمی زند،میوه تعارف نمی کند و سوال نمی پرسد و وقتی شامش را خورد سریع می پرت توی رختخواب.دختری شده ام که توی کلاس بی حوصله و بی حال روی صندلی اش,دختری که منم ...ادامه مطلب
می دانی؟من اصلا زن خوبی نمی شوم.نه برای تو و نه برای هیچ مرد دیگری.همان بهتر که نشد به هم برسیم.اصلا دیگر مهم نیست،گور بابای زن عموی هرزه و عمه های حرامی ام ،مهم نیست که آنها بخت و دهانمان را بستند و جادویمان کردند.فقط می دانی چیست؟من خیلی دلم می خواهد یک بار دیگر به صورت معصوم تو نگاه کنم،صدای آرام و مهربانت را بشنوم و به قول احسان جان خواجه امیری "آن سر و سیما و آن بالای رعنا را ببینم"آخر خیلی دلم برایت تنگ شده است,آرزو دارم که مرگت را ببینم,آرزو دارم که باز آن روی,آرزو دارم که,آرزو دارم که مرگت را ببینم+دانلود,آرزو دارم که باز,آرزو دارم که خورشید رهایت نکند,ارزو دارم که مرگت را ببینم,آرزو دارم كه مرگت را ببينم+ستار,من آرزو دارم که ...ادامه مطلب
چقدر دلم می خواهد بروم توی بیمارستان سر خیابانمان پیش دختر دایی مهربان پرستارم.او هم مثل همیشه حالم را بفهمد.روی تخت دراز بکشم و او ماسک اکسیژن را بگذارد روی دهانم و از من بخواهد آرام باشم یکی از سیم های مانیتورینگ را به قلبم بچسباند تا حال قلبم را ببیند.بینی و دهان و ریه هایم پر از اکسیژن شود و من زیر هجمه آن همه هوا آرام آرام از هوش بروم.بعد یک دفعه خیلی بی دلیل قلبم از تپش بایستد و مانیتورینگ هشدار دهد.دختردایی ام وحشت زده صدایم بزند.تکانم بدهد.دکترها و پرستارها بیایند ماساژقلبی و شوک و اکسیژن بدهند،اما من دیگر برنگردم.من که برای چند لحظه آرامش آمده,آرامش ابدی,آرامش ابدي,وبلاگ آرامش ابدی,دانلود کتاب آرامش ابدی,رسیدن به آرامش ابدی,کتاب آرامش ابدی ...ادامه مطلب
دیگر نمی جنگم برای هیچ چیز!دیگر ناراحت نمی شوم از هیچ چیز.دیگر برایم مهم نیست؛هیچ کسی!زندگی را سرسری و ت.خ.م.ی گرفته ام و بنایش را گذاشتم بر"هرچه پیش آید.....", ...ادامه مطلب