بدانید

متن مرتبط با «یک آرزوی کوچک شوخی های خدا» در سایت بدانید نوشته شده است

من قطعا یک روز کارمند رسمی خواهم شد

  • من که خودم می دانم که از بیگاری خسته کننده ی صبح ها پولی به دستم نمی رسد اما آرزو دارم اگر توانستم از بشقاب های فیروزه ای لاجوردی درآمدی داشته باشم؛با اولین حقوقم یک کفش خوب برای خیابان رفتن،یک کیف شانه ای بزرگ و یک بسته پنچ گیگ بیست هزار تومن بخرم.خدا می داند حس ناب خرج کردن پول و پیامک واریز حقوق به حساب و کارت کشیدن چقدر احساس مقدس! و قشنگی است.امیدوارم خدا نصیب من بفرمایید...الهی آمین... , ...ادامه مطلب

  • یک شوق کودکانه!

  • داشتم یک فیلم خارجی نگاه می کردم.زنه رو به مرد گفت:لحظه شماری می کنم فردا بشه،توی دلم گفتم خوشبحالش!آخرین باری را که برای رسیدن به روزی یا چیزی لحظه شماری یا روزشماری کردم درست یادم نمی آید.شاید آخرینش ترم آخر دانشگاه بوده وقتی من از درب ورودی تا سر کلاس قلبم ضرب می گرفته و دلم آب میشده تا تو را ببینم!آری!فکر کنم همین بوده.یادش بخیر.این چند وقته همه اش برای فرار از کسی یا چیزی ثانیه های آشغالی زندگی را شمرده ام.نه برای رسیدنش, ...ادامه مطلب

  • پاییز،تنهایی

  • یک غروب آشغالی پاییزی است که من کز کرده ام کنج اتاق ودارم به بدبختی های ناتمامم فکر می کنم.به پیشنیازهای قاطی شده ام،به امتحانات پایان ترم و استادان از شمربدترش،به پروپزال ننوشته و تصویب نشده،به پایان نامه ی مانده،به تنهایی،مریضی ها و دردهای لاعلاجم،بی پولی و بیکاری.اینکه نمی دانم چرا برادر "ش" قهر کرده است.به اینکه روزهایم خیلی ت.خ.م.ا.ت.ی.ک دارند سپری میشوند و بی هیچ نتیجه ای.به اینکه همین طور الکی الکی به بیست وشش سالگی رسیده ام بدون هیچ تجربه و لذتی از زندگی،به اینکه فکرشب و روزم شده کارپیدا کردن.به اینکه تنهایی و بدون آن کسی که دوستش داشتی وداری ز,پاییز،تنهایی احسان خواجه امیری,دانلود پاییز،تنهایی,آلبوم پاییز،تنهایی ...ادامه مطلب

  • چهارشنبه هایی در غربت

  • کلاس چهارشنبه ظهرهایمان که تمام می شود؛همه ی بچه ها می روند خانه اما من مجبورم تا ساعت دو نیم بعد ازظهر برای یک پیشنیاز ت.خ.م.ی و بی ارزش بمانم دانشگاه.بچه ها که می روند بی هوا دلم می گیرد.بعد به جای آنکه بروم سلف و غذای تکراری هرچهارشنبه که تن ماهی و شوید پلو است را بخورم و تا شب دل درد بگیرم می روم بوفه و مثل همیشه آن خانم مهربانه برایم فلافل درست می کند و وقتی لقمه های غذا را با اشتیاق می خورم یاد تو می افتم که آن روز برای جزوه ها الکی علاف شدیم و ناهار گیرمان نیامد تو برایمان فلافل گرفتی و با خنده ی همراه با خجالت کله ات را خاراندی و گفتی ببخشید،غذای دیگ, ...ادامه مطلب

  • یک دو راهی سرنوشت ساز!!

  • بی شک یکی از دو راهی!!های زندگی سرگردانی در استفاده ی یکی از گوشی های1100 ،k800i وسامسونگ سریj است.یکی تکنولوژی را به رخت می کشد و دیگری ، سادگی را!, ...ادامه مطلب

  • من یک حلزون تنبل چاقم!!

  • می دانی؟آنقدر به خانه ماندن وابسته شده ام که دیگر قید همه ی آرزوهایم را زده ام.دیگر برای آزمون دکترا ثبت نام نمی کنم و حسرت کارکردن دریکی از اتاق های پر عشق امور اداری دانشگاه دوره کارشناسی را ریخته ام دور و فقط و فقط دلم می خواهد یک سپرده ای توی بانک داشته باشم که با سودش بتوانم زندگی کارمندی را برای خودم درست کنم.....ای کاش هیچوقت آفریده نمی شدم...هیچوقت...زندگی توی دنیا و نقل و انتقال از آن و به آن خیلی دردناک است...خیلی, ...ادامه مطلب

  • برای آدمهای شکم سیر!

  • برای یک مسئله رفته بودم پیش کارشناس.بعد خانمه بهم گفت پیاده روی می کنی؟گفتم:قبلا انجام می دادم اما الان درگیر درس و بدبختی هایی که تو زندگیمه هستم.بعد با یک نگاه و لحن عاقل اندر سفیه گفت:می دونی؟حالا که آخرین مراجعه کننده ای بذار برات بگم.من از ساعت7صبح تا3 بعدازظهر بیمارستانم.بعد از اون یک ساعت میرم خونه.دوش می گیرم و یک استراحت کوتاه.بعدساعت چهار و نیم میرم مطلب یا درمانگاه ساعت تا ساعت هفت شب اونجام.بعد می رم خونه بابچه ام بازی می کنم.شام درست می کنم و دوساعت از تردمیل استفاده می کنم!نگو نمیشه،نگو وقت نمی کنم.باید بخوای و تلاش کنی.دلم می خواست همانجا , ...ادامه مطلب

  • یک آرزوی کوچک

  • این همه می رویم مهمانی ،عروسی،جشن،مسجد،ختم،درمانگاه،فروشگاه،بانک،خیابان،زیارت،سیاحت،بازار و هزار چیز دیگر اما چرا یکبار هم پیش نمی آید که من خیلی اتفاقی فقط در حد چند ثانیه،تورا ببینم و نگاه کنم.می دانی؟بعد از این همه وقت هنوزم هم توی خیابانها لابلای آدمهایی که هرکدامشان می روند پی زندگی ودغدغه های خودشان،دنبال صورت آشنا و معصوم تو می گردم.حتی برای آن پیرهن چارخانه خیلی خاصت هم دلتنگم,یک آرزوی کوچک,یک آرزوی کوچک شوخی های خدا,فیلم یک ارزوی کوچک,دانلود فیلم یک ارزوی کوچک ...ادامه مطلب

  • اعترافات یک قلب خسته

  • اعتراف یک چیزهایی تلخ است.اعتراف یک چیزهایی پیش خودت هم تلخ است اما خب واقعیت است دیگر.نمی شود ازش فرار کرد.باید مثل خیلی از دردهای دیگر آن را پذیرفت و با آن کنار آمد.باید رو راست باشیم.حداقل با خودمان که کمتر درد بکشیم.باید به اجبار هم که شده یک سری چیزها را انجام داد تا حداقل بعدا دوباره گیر نیفتیم؛شلاق نخوریم؛سرب مذاب توی گلویمان نریزند و جانداران نیشمان نزنند!!باید زندگی را همینطور بی خیال و سرسری بگیرم که ببینم چه می شود و "هرچه پیش آید خوش آید"شود.چون قبلا هرچقدر تلاش کردم؛هرچقدر دویدم؛نالیدم؛گریه کردم،دعوا کردم؛التماس کردم فایده نداشت.خب دروغ, ...ادامه مطلب

  • گور به گوری های عاشقانه

  • توی روح پدر و مادر کسانی که پول اینترنت باکیفیت را ازآدم می گیرند،اما سرعتش از دیال آپ هم کمتر است.باید چنین والدینی را که چنین فرزندانی  به دامن جامعه می سپارند مورد عنایت شدید!! قرار داد., ...ادامه مطلب

  • یک لبخند کوچک

  • بین همه این بدیختی هایی که توی زندگی دارم و ناراحتی هایی که می کشم؛از اتفاق خوبی مانند همین که خواهرم بالاخره از شر کارآموزی و دانشگاه و دوستان بی معرفت خلاص شد و لیسانسش را گرفت بی نهایت خوشحالم, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها