بدانید

متن مرتبط با «آرزو دارم که باز آن روی» در سایت بدانید نوشته شده است

وبلاگی که شبیه آن بهشت گم شده است

  • وبلاگی که شبیه آن بهشت گم شده است هدر و حال و هوای وبلاگم بدون آنکه شباهتی داشته مانند بالای کلاس 221 است مانند همان تخته های گچی همان میز استاد و به قول بچه ها استاد دونی!همان سکوی پایین تخته ها و شبیه همان بوفه ی غول پیکری که هیچوقت نفهمیدیم که چرا آنجا گوشه کلاس جا خوش کرده و اصلا به چه دردی می خورد.چه شباهت غریب و آزار دهنده ای برای من دارد.بقیه ی نوشته های وبلاگ هم همه ی دانشجوها و همه ی صندلی های کلاس هستند اگر بگردید می توانید منه عاشق که همیشه سمت چپ کلاس می نشستم و "او"ی شمر را که مغرور و مذهبی بود و طرف دیگر می نشست به راحتی پیدا کنید.دلم برایش تنگ شده...خیلی دلم برایش تنگ شده...خیلی...خیلی..          , ...ادامه مطلب

  • حسی که درد دارد

  • می دانی؟حدود دوسال پیش بود،یک روز زمستانی که تو برای همیشه رفتی،بودنت،داشتنت برای همیشه تمام شد.یک روز زمستانی که با وجود ژاکت ضخیم تنم،دندانهایم بهم می خورد،اما به جای برف،باران ریز می بارید.که درراه برگشت به خانه توی یک ون نشسته بودم وبااینکه ازپلک هایم آتش می بارید امااشکم جاری نمی شد.به این فکر می کردم که بعدازاین چه میشود؟که بعداز این همه چیز پوچ است ودرگیر خلع،وقتی که آن آدمی که صرف حضورش،نهایت آرامش دنیا برایت بود را دیگر نداری.با آنکه آن زمستان،بسیار سرد و سخت بود اما نمی دانم چرا من از بهاربعدش تا همین الان یک حس خلاء دارم،حس کم بودن چیزی که تاحالا پر نشد،مثل حس خالی بودن دندان آسیاب توی دهان.می دانی.از آن روزها دوسال گذشته،بعد می شود سه،چهار،پنج سال. ....توی بدبختی ها ودرگیری هایت غرق می شوی،توی روزمرگی ها،تنهایی ها،شبها وروزها و ماه ها و سالها می آیند و می روند.بعد یک دفعه به خودت می آیی و میبینی که ده سال گذشته.یک زن سی وپنج ساله گم شده در روزمرگی که ته قلبش هنوز عشقی روشن است...., ...ادامه مطلب

  • من یه پرنده ام،آرزوردارم....

  • می دانی؟دلم می خواست همین الآن،توی این هوای ابری وبارانی دلچسپ،ازمیز تحریرم که کنج دیوارو زیر پنجره است بالا می رفتم،پنجره راباز می کردم و می پریدم و به جای اینکه با کله به زمین بروم و مغزم روی موزاییک های سرد و دل مرده ی حیاط پخش شود،مثل حضرت عباس صاحب دو بال میشدم.بعدپر میزدم ومی رفتم به جایی که دارالسلام است،نه اندوهی هست و نه دردی ویک زندگی شاد را تجربه می کردم،نه این زندان هارون الرشید که تمامی ندارد...,من یه پرنده ام,من یه پرنده ام آرزو دارم,من یه پرنده ام آرزو دارم دانلود,من یه پرنده ام ایرج,من يه پرنده ام,من یه پرنده ام احسان خواجه امیری,من یه پرنده,من یه پرنده م,من یه پرنده ی غریبم,من یه پرنده ایرج ...ادامه مطلب

  • تو را دارم،چه غم دارم....

  • بدون شک تکه ای از وجود تو و شاید همه ی تو در گردنبند استیلی است که به گردن دارم و نام تو رویش حک شده.همان گردنبندی که درسفرپارسال کربلایم در حرم تو  و پدرت،برادر علمدار و فرزندانت تبرک کردم,تو را دارم چه غم دارم,تو را دارم چه غم دارم ابوالفضل علمدارم,تو را دارم چه غم دارم اباالفضل ای علمدارم,تو را دارم چه غم دارم علی فانی,تو را دارم چه غم دارم از علی فانی,تو را دارم چه غم دارم فانی,تو را دارم چه غم دارم ابوالفضل,تو را دارم چه غم دارم متن,تو را دارم چه غم دارم دانلود,تو را دارم چه غم دارم کریمی ...ادامه مطلب

  • پیاده روی بی "تو" خر است !

  • بعد از ظهرها که می روم پیاده روی،به جای آنکه حالم بهتر شود بدتر افسردگی می گیرم آنقدر که دلم می خواهد همانجا کنار بلوار پیش شمشادها بنشینم و گریه کنم.حس می کنم از درون دیوانه شده ام،باآنکه ظاهرم یک آدم بی تفاوت و سرد و بی انگیزه است.دیدن اداره ها و سازمانهای دولتی که یکسری دیپلم ردی آشنای مدیر درآن استخدام شده اند.دادگستری و دفتر وکلایی که خیلی هایشان دیپلمشان را به خاطر تجدیدی های زیاد از مراکزآموزش ازراه دور گرفته اند و حالا برای خودشان دک و پوزی دارند و هیچکس را آدم حساب نمی کنند،زمین های خالی و خیابان منتهی به دبیرستانی که پراز خاطرات سیاه و ت.خ.م.,پیاده روی بی شرمانه,پیاده روی بیش از حد,پیاده روی بیاد ماندنی,پیاده روی برای بیماران قلبی,دانلود رمان پیاده روی بیاد ماندنی,پیاده روی بعد از عمل بینی,همایش پیاده روی بیرجند,پیاده روی برای بیماران ام اس,پیاده روی و بیماری قلبی,پیاده روی خانوادگی بیرجند ...ادامه مطلب

  • دختری که منم!

  • من دختری شده ام که این ترم هفته ای دو روز باید برود بک شهر دیگر.دختری شده ام که با همه سرد سلام و احوال پرسی می کند و جواب صحبت و سوال های دیگران را با یک لبخند تصنعی و زورکی می دهد و خنده روی لبهای آنان می ماسد.دختری شده ام که تنهایی می رود دانشگاه و تنهایی بر می گردد و اگر اتفاقا با مهسا هم مسیر شد به بهانه کوله پشتی و کیف دستی در صندلی دیگر می نشیند که از او جدا باشد.دختری شده ام که توی خوابگاه با دونفرهمکلاسی اش حرف نمی زند،میوه تعارف نمی کند و سوال نمی پرسد و وقتی شامش را خورد سریع می پرت توی رختخواب.دختری شده ام که توی کلاس بی حوصله و بی حال روی صندلی اش,دختری که منم ...ادامه مطلب

  • آرزو دارم که باز آن روی زیبا را ببینم

  • می دانی؟من اصلا زن خوبی نمی شوم.نه برای تو و نه برای هیچ مرد دیگری.همان بهتر که نشد به هم برسیم.اصلا دیگر مهم نیست،گور بابای زن عموی هرزه و عمه های حرامی ام ،مهم نیست که آنها بخت و دهانمان را بستند و جادویمان کردند.فقط می دانی چیست؟من خیلی دلم می خواهد یک بار دیگر به صورت معصوم تو نگاه کنم،صدای آرام و مهربانت را بشنوم و به قول احسان جان خواجه امیری "آن سر و سیما و آن بالای رعنا را ببینم"آخر خیلی دلم برایت تنگ شده است,آرزو دارم که مرگت را ببینم,آرزو دارم که باز آن روی,آرزو دارم که,آرزو دارم که مرگت را ببینم+دانلود,آرزو دارم که باز,آرزو دارم که خورشید رهایت نکند,ارزو دارم که مرگت را ببینم,آرزو دارم كه مرگت را ببينم+ستار,من آرزو دارم که ...ادامه مطلب

  • هرچه که شد

  • دیگر نمی جنگم برای هیچ چیز!دیگر ناراحت نمی شوم از هیچ چیز.دیگر برایم مهم نیست؛هیچ کسی!زندگی را سرسری و ت.خ.م.ی گرفته ام و بنایش را گذاشتم بر"هرچه پیش آید.....", ...ادامه مطلب

  • آنتی دروغ!

  • نوشتن اجباری مقاله در تایید مطلبی که خودت به شدت منکر آن مطلب هستی یک کار مزخرف است,آنتی دروغ ...ادامه مطلب

  • یک آرزوی کوچک

  • این همه می رویم مهمانی ،عروسی،جشن،مسجد،ختم،درمانگاه،فروشگاه،بانک،خیابان،زیارت،سیاحت،بازار و هزار چیز دیگر اما چرا یکبار هم پیش نمی آید که من خیلی اتفاقی فقط در حد چند ثانیه،تورا ببینم و نگاه کنم.می دانی؟بعد از این همه وقت هنوزم هم توی خیابانها لابلای آدمهایی که هرکدامشان می روند پی زندگی ودغدغه های خودشان،دنبال صورت آشنا و معصوم تو می گردم.حتی برای آن پیرهن چارخانه خیلی خاصت هم دلتنگم,یک آرزوی کوچک,یک آرزوی کوچک شوخی های خدا,فیلم یک ارزوی کوچک,دانلود فیلم یک ارزوی کوچک ...ادامه مطلب

  • ابروانی که هنوز منتظر تو هستند!

  • از جمعه بازار شلوغ کنار امامزاده سه تا مداد ابروی قهوه ای روشن شماره 009  خریده ام فقط به خاطر آن که آن موقع ها همیشه می گفتی:بااینکه چشمت قهوه ای و درشته اما ابروهای نسبتا نازک و این رنگی(009) خیلی بهت میاد!, ...ادامه مطلب

  • میم/نون گمگشته باز آید به بانو غم مخور!

  • برای میلیاردمین بار! دارم رمان دالان بهشت را می خوانم.چرا هیچوقت از خواندنش خسته نمی شوم؟نمی دانم شاید وقتی رمان را می خوانم یک نفر بهم سیخونک می زند که:هی!تو!اگر بعد گذشت زمانی طولانی از رفتن و ندیدن یارو! باز هم به او!فکر کردی و باز هم دلت با تمام وجود او را خواست مطمئن باش یک روزی یک جایی بالاخره طرف به تو بر می گردد مطمئن باش!بله!درسته پیام داستان همینه!تو بالاخره یک روزی یک جایی به من بر می گردی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها